کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

شازده کوچولو

پایان هفته نهم و دهم

سلام کوچولوی ناز من ببخشید که دیر اومدم راستش حالم زیاد خوب نیست هفتم مرداد ماه روز عید فطر به همراه خانواده من به سمت مشهد راه افتادیم جاده خیلی شلوغ بود ولی خداروشکر من اصلا اذیت نشدم . برای نهار رفتیم قدمگاه نیشابور خیییییلی خوش گذشت مامان جون من مثل همیشه یه نهار خوشمزه درست کرد و همه با هم نوش جان کردیم تقریبا ساعت 6:5 غروب به مشهد رسیدیم دلمون میخواست تا اذان به حرم برسیم و نمازو جماعت بخونیم ولی بیشتر از دو ساعت تو ترافیک بودیم و به نماز جماعت نرسیدیم همه رفتیم زیارت کردیم و چون خیلی خسته بودیم زود برگشتیم تا استراحت کنیم یه شام سبک خوردیم و خوابیدیم صبح دوباره همگی رفتیم بازار و مامانی من یه لباس برا شما خریده بود که خاله ...
27 مرداد 1393

پایان هفته هفتم و هشتم

سلام عزیز دل من خوبی مامانی. حالا بریم سر وقت اتفاقات این دو هفته: من تو هفته هفتم یه آزمایش کلی دادم که امروز بابایی زحمت کشیدن و رفتن جوابشو گرفتن. از روزی که فهمیدم شما تو دلمی لحظه شماری می کردم که هفته هشت بشه و من برم سونو گرافی و شمارو ببینم که روز چهارشنبه تاریخ 1 مرداد من و بابایی رفتیم مطب دکتر، بابایی خیلی ذوق زده بود ولی من یکم استرس داشتم وقتی نوبتمون شد و رفتیم داخل من رو تخت دراز کشیدم و بابایی دورتر وایستاد من بهش اشاره کردم که بیا نزدیک تر آخه قربونش بشم از بس که محافظه کاره و جوابت ادبو رعایت می کنه بعد دکتر اومد و سونورو انجام داد و گفت همه چی نرمال و طبیعیه.  وقتی شمارو به ما نشون داد قلبم داشت از سینم بیرو...
6 مرداد 1393
1